جدول جو
جدول جو

معنی کله پزی

کله پزی
شغل و عمل کله پز، مکانی که در آن کله و پاچۀ گوسفند را می پزند و می فروشند
تصویری از کله پزی
تصویر کله پزی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کله پزی

کله پز

کله پز
آنکه کله و پاچه و شکنبه از حیوانات (مانند گوسفند) را پزد و فروشد: (مرا کله پز کرده بیدست و پا خبر نیست از پاو از سر مرا)، (طاهر وحید)
کله پز
فرهنگ لغت هوشیار

کله پز

کله پز
کسی که کله و پاچه و شکنبه گوسفند را می پزد و می فروشد
کله پز
فرهنگ فارسی معین

کله پز

کله پز
آنکه کله های حیوانات مثل کلۀ گوسفند و مثل آن را پخته می فروخته باشد. (آنندراج). کسی که کله و پاچه و شکنبۀ حیوانات را می پزد و می فروشد. (ناظم الاطباء). آنکه کله و پاچه و شکنبه از حیوانات (مانند گوسفند) را پزد و فروشد. (فرهنگ فارسی معین). رَوّاس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مرا کله پز کرده بی دست و پا
خبر نیست از پا و از سر مرا.
طاهر وحید (از آنندراج).
- امثال:
کله پز برخاست (یا پاشد) سگ جاش نشست، یعنی بدتری جای بدی را گرفت و به مزاح با هر آنکه بعداز برخاستن کسی، بر جای وی نشیند گویند. (امثال و حکم ص 1231)
لغت نامه دهخدا

چلو پزی

چلو پزی
عمل و شغل چلو پز پختن چلو، دکانی که در آن چلو طبخ کنند
چلو پزی
فرهنگ لغت هوشیار

کاک پزی

کاک پزی
شغل و عمل کاک پز، دکان کاک پز: (و آنجا کاک پزی است و کاک پاکیزه نهاده) (اسرارالتوحید)
کاک پزی
فرهنگ لغت هوشیار