معنی کج خلقی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با کج خلقی
کج خلقی
- کج خلقی
- بد خویی بد خلقی بد اخقی، عصبانیت: (من از کج خلقی مجلس را ترک کردم)
فرهنگ لغت هوشیار
کج خلقی
- کج خلقی
- حالت و چگونگی کج خلق. عمل کج خلق. زشتخویی. تغیر. تشدد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کج خلقتی
- کج خلقتی
- حالت و چگونگی کج خلقت:
کج خلقتی است علت ضم ورنه از چه کرد
ترک رضای من ز پی تاج دین حمید.
ابن یمین (دیوان ص 366)
لغت نامه دهخدا
کج خلقت
- کج خلقت
- که خلقت کج وناراست دارد. که در آفرینش او کجی بود:
نیست در این خوشه جز مشتی دغل
درخور کج خلقتی چون این جمل.
(یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کج خلق
- کج خلق
- گنده مغز بد خوی بد خوی بد خلق بد اخق: (آن یکی کج خلق ستیزه جو ایراد گیر و نچسب بوده است) (شام)
فرهنگ لغت هوشیار
کج خلق
- کج خلق
- بدخو. بدسرشت. (آنندراج). بدخلق. زشتخوی. متغیر. (ناظم الاطباء). تند. ترشخو. تندخو. بداخلاق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا