جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کافوردم

کافوردم

کافوردم
کافوربار. کنایه از ابر برف بار:
کافور و پیل اینک به هم پیل دمان کافوردم
کافور هندی بر شکم بر دفع گرما ریخته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

کافور دم

کافور دم
کافوربار کافور بیز، برف بار (ابر) : (کافور و پیل اینک بهم پیل دمان کافور دم کافور هندی بر شکم بر دفع گرما ریخته) (خاقانی)
کافور دم
فرهنگ لغت هوشیار

کافورین

کافورین
کافوری کاپورین سپنداری که از کاپور سازند منسوب به کافوز دارای بو یا رنگ کافور
فرهنگ لغت هوشیار

کافوریه

کافوریه
نوعی از اسپرغم است. (تذکرۀ ضریر انطاکی). ریحان الکافور، و نزد بعضی کافوریه اسم اقحوان است. رجوع به کافوری شود
لغت نامه دهخدا

کافورین

کافورین
کافوری، دارای بوی کافور یا رنگ کافور: خانهای زرین و جواهر و عنبرین ها و کافورین ها و مشک و عود بسیار در آنجا نهادند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 366)
لغت نامه دهخدا

کافوردان

کافوردان
ظرفی که کافور در آن نهند:
سیاهی از حبش کافور می برد
شد اندر نیمه ره کافوردان خرد،
نظامی
لغت نامه دهخدا

کافوربو

کافوربو
هرچیزی که بوی کافور دارد:
می کافوربو در جام ریزیم
وزین دریا در آن زورق گریزیم،
نظامی
لغت نامه دهخدا

کافوری

کافوری
کاپوری سپیده سپید، کاپور فروش، بابونه از گیاهان منسوب به کافور: هر چیز بسیار سپید و صاف: (در زمستان جامه کافوری میپوشد تا سردی نیفزاید) (نظامی قاری 169) یا شمعلک کافوری. شمعی که از موم سپید سازند، فروشنده کافور
فرهنگ لغت هوشیار