جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غواصه

غواصه

غواصه
مونث غواص آب باز جانور آب باز، آب باز زن، زیر دریایی مونث غواص
غواصه
فرهنگ لغت هوشیار

غواصی

غواصی
در آب فرو رفتن برای بدست آوردن مروارید و مرجان و جز آن
غواصی
فرهنگ لغت هوشیار

غواره

غواره
قریه ای است در کنار ظهران، و دارای درخت خرما و چشمه هاست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

غوایه

غوایه
بیراه شدن. (المصادر زوزنی) (دهار). بیراه شدن و نومید شدن. (تاج المصادر بیهقی). گمراه شدن. (ترجمان علامۀجرجانی تهذیب عادل). گمراهی. (غیاث اللغات). بمعنی غَی ّ. (منتهی الارب). بیراهی، (اصطلاح تصوف) حالتی است که برای سالک در سلوک دست دهد یعنی سالک آنچه را موجب وصول به مطلوب است ندارد و در آن خطا میکند، و تعریف غوایت به اینکه سالک موجبات وصول به مطلوب را نداشته باشد درست نیست، زیرا کسی که از تحصیل مطالب به کلی بازنشیند و اصلاً رهروی نکند فاقد موجبات غوایت نیست، و قول بعضی را که گفته اند: غوایت پیمودن راهی است که به مقصد نرسد نیز نمیتوان پذیرفت. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ استانبول ج 2 ص 1099)
لغت نامه دهخدا

غواصی

غواصی
مُرَکَّب اَز: غواص + ی، مصدری، غواص بودن. در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن. عمل غوّاص. غیاصه:
شغلم افزون ز شغل غواصی است
روزیم کم ز روزی کناس.
مسعودسعد.
لبش با در به غواصی درآمد
سر زلفش به رقاصی برآمد.
نظامی.
به غواصی بحر درساختن
گه اندوختن گاهی انداختن.
نظامی.
خردمند روی از پذیرش نتافت
به غواصی در به دریا شتافت.
نظامی.
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست.
سعدی
لغت نامه دهخدا

غواصی

غواصی
از اهل خراسان بود و هر روز پانصد بیت شعر میسرود. عمر اواز نود سال بیشتر بود. از جمله کتب منظوم او، این کتابهاست: روضه الشعراء، قصص الانبیاء، تاریخ طبری، کلیله و دمنه، ساقی نامه و ذخیرۀ خوارزمشاهی. (از تحفۀ سامی ص 174). آیتی در دانشکدۀ یزدان (ص 313) او را از شهر یزد میداند، و گوید: وی نهصدهزار بیت شعر سروده، از آنجمله ’روضه الشهداء’ است. آذر در آتشکده (چ شهیدی ص 268) آرد: غواصی در عهد شاه طهماسب صفوی بوده است. گویند در مدح ائمه علیهم السلام قصایدی در یک صدهزار بیت سروده است. این ابیات از ساقی نامۀ اوست:
بیا ساقی آن کشتی می به دست
که از صرصر نامخالف شکست
مرا کشتی عمر دربحر غم
شده غرق در بادبان سمم
برآیم چو اژدر ز دریای غم
نهم رو به گرداب دشت عدم
ز دنیا و فیها فرامش کنم
نهم بر لبم جام و خامش کنم.
بیت زیر نیز ازاوست:
گرنه هر دم ز سر کوی توام اشک برد
عاشقیها کنم آنجا که فلک رشک برد.
(از تحفۀ سامی ص 175).
رجوع به تحفۀ سامی صص 174- 175، آتشکدۀ یزدان ص 313، آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 268، نتایج الافکار ص 509 و الذریعه ذیل دیوان غواصی شود
لغت نامه دهخدا

غیاصه

غیاصه
به آب فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). در آب فروشدن. (منتهی الارب). فرورفتن در آب. زیر آب رفتن. غَوص. غیاص. مَغاص. (اقرب الموارد). رجوع به غوص شود، غواصی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). عمل غواص. (از اقرب الموارد). به دریا فروشدن. (مجمل اللغه). رجوع به غَوّاص شود
لغت نامه دهخدا