جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غمد

غمد

غمد
نیام شمشیر، نیام دمبرگ نیام شمشیر غلاف تیغ، جمع اغماد غمود
غمد
فرهنگ لغت هوشیار

غمد

غمد
نیام شمشیر. (مهذب الاسماء) (دهار). نیام شمشیر و کارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، اَغماد، غُمود. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیام. غلاف. قِراب. رجوع به نیام شود:
غمد را بنمود و پنهان کرد تیغ
باید افشردن مر او را بیدریغ.
مولوی (مثنوی).
سنان لسان و تیغ بیان ’والشعراء یتبعهم الغاوون’ از هیبت جلال نبوت در غمد کلال و نبوت بماند. (مقدمۀ دیوان حافظ)
لغت نامه دهخدا

غمد

غمد
در نیام کشیدن شمشیر را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شمشیر در نیام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، پوشانیدن چیزی را، درست کردن کاری را. اصلاح امر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غمد

غمد
افزون شدن آب چاه یا کم گردیدن آن. از اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). غمدت الرکیه، کثر ملؤها و قل. ضد. (المزهر سیوطی ص 233)
لغت نامه دهخدا

آمد

آمد
آمدن ایاب: رفت و آمد مقابل رفت ذهاب، بازگشت، اقبال روی آوردن بخت خجستگی مقابل نیامد. یا آمد کار. خجستگی یمن میمنت
فرهنگ لغت هوشیار

رمد

رمد
از سرما مردن، از میان بردن چشم آماه از بیماری ها چشم آماسیده، آب بدمزه، آب شور، چرکین: جامه، جمع رمداء، شترمرغان درد چشم، ورمی که در طبقه ملتحمه پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار