جدول جو
جدول جو

معنی صاحب کلاهی

صاحب کلاهی
تاجداری، پادشاهی، برای مثال جهان را بگیریم و شاهی کنیم / همه ساله صاحب کلاهی کنیم (نظامی۵ - ۹۶۴)
تصویری از صاحب کلاهی
تصویر صاحب کلاهی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صاحب کلاهی

صاحب کلاهی

صاحب کلاهی
پادشاهی. تاجداری:
جهان را بگیریم و شاهی کنیم
همه ساله صاحب کلاهی کنیم.
نظامی.
به مولایی سپرد آن پادشاهی
دلش سیر آمد از صاحب کلاهی.
نظامی.
گر او را دعوی صاحب کلاهی است
مرا نیز از قصب سربند شاهی است.
نظامی.
جوانی داری و شیری ّ و شاهی
سری ّ و با سری صاحب کلاهی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

صاحب کلاه

صاحب کلاه
پادشاه. تاجدار:
کمین مولای تو صاحب کلاهان
به خاک پای تو سوگند شاهان.
نظامی.
پری دختی پری بگذار ماهی
بزیر مقنعه صاحب کلاهی.
نظامی.
پرستش نمودش به آیین شاه
که صاحب کمر بود و صاحب کلاه.
نظامی.
ملک حفاظی ّ و سلاطین پناه
صاحب شمشیری و صاحب کلاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا

صاحب جاهی

صاحب جاهی
بلندمرتبگی، مقام صاحب جاه، برای مِثال خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای / دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی (حافظ - ۹۷۴)
صاحب جاهی
فرهنگ فارسی عمید

صاحب جاهی

صاحب جاهی
مقام صاحب جاه:
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی.
حافظ
لغت نامه دهخدا

صاحب کافی

صاحب کافی
وزیر کافی. لقب صاحب بن عباد. رجوع به صاحب بن عباد شود:
ترا که صاحب کافی خریطه کش زیبد
چهل درست که بخشش کنی چه دشوار است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا