جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تازه رس

تازه رس

تازه رس
نورس. (آنندراج) :
بباغ درون از سموم نفس
اثر دسته بندد گل تازه رس.
ظهوری (از آنندراج).
، جدید و نو، اندکی پیش آمده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تازه رو

تازه رو
خنده رو، گشاده رو، خندان، روباز، فَراخ رو، بَسّام، بَشّاش، خُوش رو، روتازِه، طَلیقُ الوَجه، گُشادِه خَد، بَسیم
تازه رو
فرهنگ فارسی عمید

تازه رخ

تازه رخ
روی گشاده. خوشرو. گشاده رو. تازه رخسار. تازه روی. خوشروی:
در باغ بگشاد پالیزبان
بفرمان آن تازه رخ میزبان.
فردوسی.
بدو گفت بهرام تیره شبان
که یابد چنین تازه رخ میزبان ؟
فردوسی.
کُه کن و بارکش و کارکن و راه نورد
صفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز.
منوچهری.
ما سیکی خوار نیک، تازه رخ و صلحجوی
تو سیکی خوار بد، جنگ کن و ترشروی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

تازه رو

تازه رو
باطراوت، بشاش، تازه رخ، خوش رو، شادمان، گشاده رو، هیراد، خندان، خوشحال
متضاد: گرفته، مغموم، بدعنق بشاشت، طراوت، خوش رویی، حسن خلق، گشاده رویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تازه نفس

تازه نفس
تازه دم کسی که تازه وارد کاری شده و هنوز خسته نشده استتازه دم: (لشکری که تازه نفس بمیدان فرستادند)
تازه نفس
فرهنگ لغت هوشیار