جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وفات یافتن

وفات یافتن

وفات یافتن
وفات کردن وفات یافتن: (... تا در سنهء... محمود وفات یافت میان دو پسر او محمد و مسعود در سلطنت خلاف افتاد)
وفات یافتن
فرهنگ لغت هوشیار

نجات یافتن

نجات یافتن
بوختیدن رهاندن رهاشدن خلاصی یافتن ظزادشدن
نجات یافتن
فرهنگ لغت هوشیار

نفاذ یافتن

نفاذ یافتن
روان شدن، خلیدن جریان یافتن روان شدن نفوذ کردن: چون... امر و نهی او (سنجر) در شرق و غرب نفاذ یافت امرا دولت و ارکان حشم او... طاغی و یاغی شدند
فرهنگ لغت هوشیار

نجات یافتن

نجات یافتن
خلاص شدن. رها شدن. رستگار گشتن. آزاد شدن. (ناظم الاطباء). ابلال. بلول. رستن. رهیدن. رسته شدن:
خلق یکسر روی زی ایشان نهاد
کس به بت زآتش کجا یابد نجات ؟
ناصرخسرو.
گفتم که بی پیمبر یابد کسی نجات
گفتا که چون صدف نبود کی بود گهر؟
ناصرخسرو.
بر امید آنکه یابم روز حشر
بر صراط از آتش دوزخ نجات.
ناصرخسرو.
اگر کسی را گویند صد سال دایم در عذاب روزگار باید گذاشت تا نجات ابد یابی آن رنج اختیار کند. (کلیله و دمنه). و رجوع به نجات شود
لغت نامه دهخدا

نفاذ یافتن

نفاذ یافتن
جاری شدن. روا شدن. روان گشتن. نفوذ یافتن. نافذ شدن: و مثال های او در ممالک دنیا بر اطلاق نفاذ یافت. (کلیله و دمنه). چون قاضی مزوّر که حکم او در یک حادثه بر وفق مراد هر دو خصم نفاذ یابد لاجرم خصومت منقطع نشود. (کلیله و دمنه). لشکر بدو بیعت کردند و حکم او در ولایت جرجانیه نفاذ یافت و به قرار معهود بازرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 148). الیسع ملک کرمان با تصرف گرفت و کار او نفاذ یافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 289)
لغت نامه دهخدا

شفا یافتن

شفا یافتن
خوب شدن. بِه ْ شدن. ابلال. بلول. ابتلال. تبلل. استبلال. بِه ْ شدن از بیماری. صحت یافتن. بهبود یافتن. تندرست شدن. (یادداشت مؤلف). استشفاء. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). اشتفاء. (منتهی الارب). بهبود یافتن (ازمرض). معالجه شدن. (فرهنگ فارسی معین) :
دم عیسوی جوی کآسیب جان را
ز داروی ترسا شفایی نیابی.
خاقانی.
که به دعای عابد خواهرشان شفا یافته. (گلستان). آورده اند که در همان هفته شفا یافت. (گلستان)
لغت نامه دهخدا