جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با موهون

موهون

موهون
مرد سست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سست استخوان و سست بدن. (از ناظم الاطباء) ، خوارشده. خوار. ذلیل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

مرهون

مرهون
گروداده شده، گرورفته، کنایه از کسی که دیگری بر او به واسطۀ کاری نیک حقی دارد
مرهون
فرهنگ فارسی عمید

موزون

موزون
وزن شده، دارای وزن، سنجیده شده، متناسب، دارای تناسب اندام یا حرکات متناسب، برای مِثال علی الخصوص کسی را که طبع موزون است / چگونه دوست ندارد شمایل «موزون» (سعدی۲ - ۵۴۲)
موزون
فرهنگ فارسی عمید

مدهون

مدهون
چرب شده، روغن مالی شده، دباغی شده، مالیده و اندود شده
مدهون
فرهنگ فارسی عمید