موهون موهون مرد سست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سست استخوان و سست بدن. (از ناظم الاطباء) ، خوارشده. خوار. ذلیل. (یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا
مرهون مرهون گروداده شده، گرورفته، کنایه از کسی که دیگری بر او به واسطۀ کاری نیک حقی دارد فرهنگ فارسی عمید
موزون موزون وزن شده، دارای وزن، سنجیده شده، متناسب، دارای تناسب اندام یا حرکات متناسب، برای مِثال علی الخصوص کسی را که طبع موزون است / چگونه دوست ندارد شمایل «موزون» (سعدی۲ - ۵۴۲) فرهنگ فارسی عمید