معنی گیتی فروز - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گیتی فروز
گیتی فروز
- گیتی فروز
- روشن کننده جهان: که بهرام بر ساوه پیروز گشت برزم اندرون گیتی افروز گشت، آفتاب: بخشکی رسیدند چون روز گشت گه تابش گیتی افروز گشت
فرهنگ لغت هوشیار
گیتی افروز
- گیتی افروز
- روشن کننده جهان: که بهرام بر ساوه پیروز گشت برزم اندرون گیتی افروز گشت، آفتاب: بخشکی رسیدند چون روز گشت گه تابش گیتی افروز گشت
فرهنگ لغت هوشیار
گیتی پرور
- گیتی پرور
- آنکه جهان را نظم و پرورش دهد
کنایه از آفتاب، اُسطُرلاب چَهارُم، خایِه زَرّین، طاووسِ فَلَک، طاووسِ مَشرِق خَرام، چَترِ زَرّین، چَترِ روز، خایِه زَر، چِراغِ سَحَر، چَترِ زَر، طاسِ زَر، طاووسِ آتَش پَر، سِپَرِ آتَشین، طَرَف دارِ اَنجُم، غَزالِه، چِراغِ روز، چَترِ نور
فرهنگ فارسی عمید
گیتی پرور
- گیتی پرور
- آنکه گیتی را بپروراند کسی که جهان را تنظیم نماید، آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
گیتی گروه
- گیتی گروه
- گروه و جمعیت که در گیتی بود، کنایه از آدمیان باشد. (از مؤید الفضلا) (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا