جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گوش نهادن

گوش نهادن

گوش نهادن
گوش دادن استماع کردن، استراق سمع کردن: صابر و حملا در سرای شاه آمدند و نظاره میکردند و گوش نهاده بودند تا چه شنوند، متوجه شدن توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیش نهادن

پیش نهادن
فرا پیش آوردن، از جای اصلی بنزدیک خود آوردن، مقابل پس نهادن: آینه ای که پیش نه از دل صافی گهر صورت خود را بین معنی اشیاطلب، (وحشی)، برابر چیزی گذاشتن برای منع عبور ایجاد مانع و سد کردن: ای پای بست عمر، تو بر رهگذار سبیل چندین امل چه پیش نهی مرگ از قفا. (سعدی)، برابر چشم نهادن نصب العین ساختن: چون پادشاهی برکسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیرین بابک پیش نهاد. یا پا (قدم) پیش نهادن، اقدام کردن مقدم شدن: قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

گام نهادن

گام نهادن
قدم گذاشتن، راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قَدَم نهادن
گام نهادن
فرهنگ فارسی عمید

پیش نهادن

پیش نهادن
پیش گذاشتن، جلو آوردن و پیش روی خود نهادن، برابر چشم قرار دادن، چیزی جلو کسی قرار دادن، مانعی در راه کسی یا چیزی قرار دادن
پیش نهادن
فرهنگ فارسی عمید

کفش نهادن

کفش نهادن
از سفر باز آمدن و اقامت کردن مقابل. کفش خواستن، یا کفش نه و موزه مخواه. رخت اقامت بیفکن و ترک سفر کن: (گفت بختم خنکا کفش بنه موزه مخواه)، (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار

گام نهادن

گام نهادن
گام گذاردن قدم گذاشتن: هر که در راه او نهادی گام گشتی از زخم تیغ دشمنکام. (هفت پیکر. ارمغان)، روانه شدن رفتن
فرهنگ لغت هوشیار

گرو نهادن

گرو نهادن
چیزی را بعنوان رهن نزد کسی گذاشتن: گفت همره را: گرو نه پیش من ورنه قربانی تو اندر کیش من (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار