معنی گشته سر - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گشته سر
گشته سر
گشته سر
سرگشته سر گردان: لیک چو خورشید بود جلوه گر ذره بناچار شود گشته سر. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
گشته سر
گشته سر
قلب سرگشته. (آنندراج). سرگردان: گرچه بسوزد دل حربه ز تاب کی دهدش چشمۀ خورشید آب لیک چو خورشیدبود جلوه گر ذره بناچار شود گشته سر. امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
چشمه سر
چشمه سر
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع کوه غر کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235) مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قراء و مزارع طبس است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
لغت نامه دهخدا
گشته سوز
گشته سوز
مجمری که عطریات را در آن سوزانند. (از انجمن آرا). رجوع به گشته شود
لغت نامه دهخدا
گشاده سر
گشاده سر
بی حجاب. سرباز. روی گشاده: گشاده سر کنیزان و غلامان چو سروی در میان شیرین خرامان. نظامی
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.