جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قوی حال

قوی حال

قوی حال
نیوبخت خوشبخت بختیار نیکوحال خوشبخت: زیرا که چون بخت او قوی شد و تو نیز از قصد او تقاعد نمایی مدد قوت او کرده باشی
فرهنگ لغت هوشیار

قوی بال

قوی بال
نیودل مرغی که دارای بال محکم و نیرومند است، دلیر باجرات
قوی بال
فرهنگ لغت هوشیار

الی حال

الی حال
الی الحال: مستوفیان جدید که از دو سال قبل الی حال بمنصب استیفانایل شده اند
فرهنگ لغت هوشیار

شوی مال

شوی مال
جانب روبروی کسی که محل طلوع آفتاب در جانب راست او قرار گیرد طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد، مقابل جنوب، بادی که از جانب شمال وزد، سمت چپ مقابل یمین. یا بلاد شمال. شهرهایی که در قسمت شمالی کره زمین یا کشوری واقع شده اند. یا قطب شمال. آن قطب از کره زمین که بمحاذات ستاره قطبی باشد
فرهنگ لغت هوشیار

قوی ئیل

قوی ئیل
هشتمین سال از سال های دوازده گانۀ تقویم ترکی، سال گوسفند
قوی ئیل
فرهنگ فارسی عمید

قوی ئیل

قوی ئیل
ترکی سال گوسبند از سال های دوازدهه ترکان یکی از دوازده سال سنوات ترکان سال گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار