معنی سرگردا - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سرگردا
سرگردا
- سرگردا
- سر گردانی حیرت، حالتی که به شخص دست میدهد و به سبب آن پندارند که اطاق و اشیا دور سر او میچرخند دوار سر
فرهنگ لغت هوشیار
سرگردا
- سرگردا
- سرگیجش. سرگیجه. مرض دوار. (انجمن آرا). گردش سر. (زمخشری). سرگیجه و آن علتی است آدمی را و بعربی دوار خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
سرگردان
- سرگردان
- گم گشته، آواره، در به در، بی خانمان، سَرگَشتِه، حِیران، گیج، والِهْ، مُستَهام، هامی، کالیوْ، خَلاوِه، پَکَر، آسیون، کالیوِه رَنگ، گیج و گُنگ، کالیوِه، گیج و ویج، آسمَند
فرهنگ فارسی عمید