معنی سبع - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سبع
سبع
سبع
هَفت، شش به علاوۀ یک، عدد «۷»، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
سبع
سبع
نوبت آب شتر هفت روز یک بار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یکی از نوبتهای آب شتر که در روز هفتم آن را آب دهند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سبع
سبع
هفت یک. ج، اسباع. جزئی از هفت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). و از آن است اسباع القرآن و این محدث است. (از اقرب الموارد). - حمی السبع، در نزد اطباء تبی است که هفت روز یک مرتبه آید بعلت کمی ِ خلطی که موجب آن است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سبع
سبع
دده. (منتهی الارب) (دهار). ج، اَسْبُع، سباع. (منتهی الارب). حیوان درنده مطلقاً. ج، اسبع، سباع. یقال ’هو من سباع البهائم و الطیر’. (اقرب الموارد). دد. دده. (زمخشری) : همانا سبعی است که بدندان نگیرد جز آنکه مفترس سازد. (ترجمه تاریخ یمینی). در کوه و دشت هر سبعی صوفئی بدی گرهیچ سودمند بدی صوف بی صفا. سعدی
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.