جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با روان سالار

روان سالار

روان سالار
نفس کل و روان بد، چه سالار و بد هر دو به معنی بزرگ و صاحب است. (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خوان سالار

خوان سالار
طباخ سفره چی ناظر مطبخ، ماموری که متصدی سر رشته داری دربار بود
خوان سالار
فرهنگ لغت هوشیار

خوان سالار

خوان سالار
سرپرست سفره خانه، رئیس آشپزخانه، آشپز سفره خانه
خوان سالار
فرهنگ فارسی عمید

خوانسالار

خوانسالار
سفره چی. بکاول. طباخ. بکاول ترکی است و در هندوستان او را چاشنی گیر خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). عُجاهِن. (بحر الجواهر) : آتش در هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بلسکها درآمدند. (تاریخ بیهقی). (عبدالرحمن محمد الاشعث) را یکی مرغ فربه بود بر خوان همی خورد او را خوش آمد خوان سالار را پرسید که حال این مرغ بازگوی گفت آن مرغی چند بود که عبداﷲ بن عامر فرستاده است همه همچنین است. (تاریخ سیستان). دو جوان بودند یکی شراب دار عزیز و یکی خوان سالار ایشان را آوردند بزندان. (قصص الانبیاء). قبطی را دید که خوانسالار فرعون بود. (قصص الانبیاء)، ناظر، لقب ناظر پادشاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا