معنی خزی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خزی
خزی
خزی
خواری. (از منتهی الارب) ، رسوائی. (منتهی الارب) : ملک قدیم و دودمان کریم آل سامان بر باد داد و بدنامی اندوخت که تا ابد عار آن کار و خزی آن حرکت بر روی روزگار باقی خواهد بود. (از ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
خزی
خزی
رسوا. (از غیاث اللغات) : سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی به قیامت خزی و خوار و ملیم. ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
خزی
خزی
در بلا و شهرت افتاده و ذلیل و خوار گردیدن. (از منتهی الارب). خوار شدن. (از تاج العروس) (از لسان العرب). خَزی ̍ رجوع به خَزی ̍ شود، رسوا شدن. خَزی ̍. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس). (از اقرب الموارد) ، شرم داشتن. (منتهی الارب). (از اقرب الموارد) غلبه کردن بر کسی در خواری. یقال: خازانی فلان مخازاه فخزیته. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) خوار گردیدن، خِزی. (منتهی الارب) ، رسوا شدن. (ازمنتهی الارب) (از تاج العروس). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.