نعت فاعلی از حیرت. سرگشته. سرگردان. که بیرون شد کار نداند. (منتهی الارب). متحیر. حیران. (مهذب الاسماء). ج، حوران. حیران. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) ، جای پست، بستان. (منتهی الارب). اصمعی گوید: مطمئن و وسط بلنداطراف. ج، حوران. موضعی (معجم البلدان) (اقرب الموارد). مجتمعالماء و حوض یسیَّب الیه مسیل ُ ماء الامطار. (اقرب الموارد). گرداب. گوباران. (مهذب الاسماء). مغاکی که آب باران در او گرد آید در دشت. (منتهی الارب). حوضی که آب باران در آن گرد شود، چه آب در آن متحیرانه چرخ زند. حوض که آب سیل و باران بدان ریزد و گرد آن متحیرانه بچرخد. و بیشتر مردم آنرا حَیْر خوانند چنانکه عایشه را عَیْشه گویند. (معجم البلدان)