معنی چنبر ساختن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با چنبر ساختن
چنبر ساختن
چنبر ساختن
حلقه ساختن. طوق و قلاده ساختن: زین سخن صدهزار چنبر ساخت همه در گردن وزیر انداخت. نظامی. رجوع به چنبر و چنبر ساز شود
لغت نامه دهخدا
گنبد ساختن
گنبد ساختن
بنا کردن گنبد قبه ساختن، سرین خود را آماده عمل بد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
معنبر ساختن
معنبر ساختن
معنبر کردن} خاک مجلس بود خاقانی به بوی جرعه ای هم به بوی جرعه فرقش را معنبر ساختیم) (خاقانی. سج. 631)
فرهنگ لغت هوشیار
تنبل ساختن
تنبل ساختن
حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، چَپ رَفتَن، مُکایِدَت کَردَن، گول زَدَن، نارُو زَدَن، شَید آوَردَن، غَدر اَندیشیدَن، غَدر داشتَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، سالوسی کَردَن، فَریفتَن، گُربِه شانِه کَردَن، اَورَندیدَن، خُدعِه کَردَن، نِیرَنگ ساختَن، حُقِّه زَدَن، کَید آوَردَن، دَستان آوَردَن، مَکر کَردَن، غَدر کَردَن، تَرفَند کَردَن، تَبَندیدَن
فرهنگ فارسی عمید
تنبل ساختن
تنبل ساختن
حیله ساختن. مکر کردن. جادو کردن: گربزان شهر بر من تاختند من ندانستم چه تنبل ساختند. رودکی
لغت نامه دهخدا
گنبد ساختن
گنبد ساختن
کنایه از سرین خود برداشتن برای فعل بد. (غیاث) (آنندراج) : فرداست که بهر یک لب نان پسرت گنبد سازد به صنعت چارمنار. ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
معنبر ساختن
معنبر ساختن
عنبرآلود کردن. به عنبر آغشتن. خوشبو کردن: خاک مجلس بود خاقانی به بوی جرعه ای هم به بوی جرعه فرقش را معنبر ساختم. خاقانی
لغت نامه دهخدا
چرب ساختن
چرب ساختن
چرب کردن. پرروغن ساختن. چرب و روغندار کردن غذا و خوراک: شعشع الثرید، یعنی چرب ساخت و بسیار کرد روغن اشکنه را. (منتهی الارب) ، روغن آلوده کردن جائی یا چیزی. رجوع به چرب کردن شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.