جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تب آوردن

تب آوردن

تب آوردن
موجب علت تب شدن. گرفتار تب کردن کسی را:
به حلوا گرچه طبعت میل دارد
گرافزون خورده باشی هم تب آرد.
(منسوب به نظامی)
لغت نامه دهخدا

آب آوردن

آب آوردن
جاری کردن آب یا آب چشم (دیده)، جاری کردن چشم آب مخصوص را بی اختیار بسبب کسالت یا پیری
فرهنگ لغت هوشیار

تاب آوردن

تاب آوردن
صبر، صبوری کردن، شکیبا بودن، طاقت آوردن، تحمل کردن
تاب آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

آب آوردن

آب آوردن
نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری آب از چشم روان می گردد
آب آوردن
فرهنگ فارسی معین

تگ آوردن

تگ آوردن
حمله ور شدن. روی آوردن:
وگر مخالف حصنی کشد ز آهن و سنگ
بر او تگ آرند از روزن و در، آتش و آب.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا