جدول جو
جدول جو

معنی پایرنج

پایرنج
پارنج، حق القدم، پولی که به مطرب و نوازنده بدهند تا در جشن یا مجلس عروسی حاضر شود
تصویری از پایرنج
تصویر پایرنج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پایرنج

پای رنج

پای رنج
پایمزد. حق القدم. زری که به اجرت قاصدان و شاعران و مطربان دهند که در مجلس مهمانی حاضر شوند. (برهان). انعام و زری که به قاصد یا میهمان داده شود. (غیاث اللغات). مقابل دسترنج. (آنندراج) :
بفرمود شه تا رقیبان گنج
کشند از پی میهمان پای رنج.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پارنج

پارنج
زری که بشاعران و مطربان دهند تا در جشن و مهمانی حاضر شوند پولی که با جرت قاصدان دهند پایمزد حق القدم
فرهنگ لغت هوشیار

پارنج

پارنج
پای مزد، حق القدم، زری که به شاعران و مطربان دهند تا در جشن و مهمانی حاضر شوند
پارنج
فرهنگ فارسی معین

پارنج

پارنج
حق القدم، برای مِثال لاجرم عاقبت به پارنجش / هم سلامت دهند و هم گنجش (نظامی۴ - ۵۷۵)، پولی که به مطرب و نوازنده بدهند تا در جشن یا مجلس عروسی حاضر شود
پارنج
فرهنگ فارسی عمید

پارنج

پارنج
زری باشد که به شاعران و مطربان و امثال ایشان دهند تا در جشن و میزبانی حاضر شوند و زری را نیز گویند که به اجرت قاصدان دهند. (برهان). پایمزد. حق القدم:
مغنّی را که پارنجی بدادی
بهر دستان کم از گنجی ندادی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پایرن

پایرن
به آلمانی پترلین ِگن. ناحیه ای به سویس وُد دارای 5000 تن سکنه و از آن توتون و شیر سطبر حاثر و شکلات خیزد
لغت نامه دهخدا

پیرنج

پیرنج
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 18هزارگزی شمال بیرجند. سر راه شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. دامنه، معتدل. دارای 72 تن سکنه. آب آن ازقنات. محصول آنجا غلات و میوه. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پابرنجن

پابرنجن
حلقه ای فلزی (مخصوصا طلا و نقره) که زنان در مچ پای اندازند خلخال
پابرنجن
فرهنگ لغت هوشیار