جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اسروشنی

اسروشنی

اسروشنی
منسوب به اسروشنه و گروهی از علماء در هر فن از آنجا برخاسته اند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

اسروشنیه

اسروشنیه
تأنیث اسروشنی، منسوب به اسروشنه: فدعا الافشین بدفتر من دفاتر اسروشنیهفاخرج منه نحواً من عشرین اسماً و وجه الی الصیادلهمن یطلب منهم ادویه مسماه بتلک الاسماء. (تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسک ص 189) (عیون الانباء ج 1 ص 157)
لغت نامه دهخدا

اسروشنه

اسروشنه
نام شهری است از ماوراءالنهر. (جهانگیری) (برهان). شهری است از بناهای گشتاسب به ماوراءالنهر. (انجمن آرای ناصری). شهری بزرگ وراء سمرقند، دون سیحون. (انساب سمعانی). یاقوت گوید: اسروشنه بالفتح ثم السکون و ضم الراء و سکون الواو و فتح الشین المعجمه و نون کذا ذکره ابوسعد بالسین المهمله بعد الهمزه و الاشهر الأعرف ان ّ بعد الهمزه شین معجمه و سنذکره هناک باتم ّ مما ذکرناه هنا. و هی مدینه بماوراءالنهر. (معجم البلدان: تینه). رجوع بمجمل التواریخ و القصص ص 357 و 480 و فهرست تاریخ سیستان و فهرست نزهه القلوب ج 3 و سروشنه در همین لغت نامه و اشروسنه شود
لغت نامه دهخدا

خسروانی

خسروانی
منسوب به خسروان. شاهانه خسروی، نوعی سرود بنثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسرو پرویز میخواند لحن سی و یکم باربدی، گوشه ای در ماهور راست پنجگاه شور، نوعی شراب اصفهانی، نوعی دینار
فرهنگ لغت هوشیار

خسروانی

خسروانی
خسروی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های راست پنج گاه و ماهور
خسروانی
فرهنگ فارسی عمید

خسروانی

خسروانی
شاهانه، نوعی سرود به نثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسروپرویز می خواند، دینار شاهانه
خسروانی
فرهنگ فارسی معین

اشروسنی

اشروسنی
ابوطلحه حکیم بن نصر بن خالج بن جندبک یا جندلک. از دانشمندان اشروسنه بود. (معجم البلدان ج 1 ص 257). و سمعانی آرد: ابوطلحه حکیم بن نصر بن خدیج بن خندیل و بقولی ابن خندلک اسروشنی. از محمد بن فضل بن خلاش بلخی و گروهی دیگر از محدثان روایت دارد. و عبدالله بن مسعود بن کامل سمرقندی و دیگران از وی روایت کرده اند. (از انساب سمعانی برگ 33 ’الف’) ، جَمعِ واژۀ شَعر. (اقرب الموارد). رجوع به شِعر و شَعر شود
لغت نامه دهخدا

اسطوانی

اسطوانی
منسوب به اسطوانه.
- بسیط اسطوانی، آنست که بر شکل اسطوانه باشد و آغاز کند از دائره و منتهی شود بدائرۀ بسیط مقبب. (مفاتیح العلوم خوارزمی چ 1سنۀ 1349 هجری قمری ص 121 س 16- 17) ، مانند سِعْلاه (غول) گردانیدن کسی را در حرکت و جز آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

خسروانی

خسروانی
طیب بن محمد مکنی به ابوطاهر از شاعران خراسان به زمان آل سامان بوده و به سال 342 هجری قمری وفات یافته است حکیم ابوالقاسم فردوسی به زمان مشیب از حال خود خبر دهد و شعری از او تضمین کند و گفته:
بیاد جوانی کنون مویه دارم
برین بیت بوطاهر خسروانی
جوانی من از کودکی یاد دارم
دریغ از جوانی دریغ از جوانی.
(از انجمن آرای ناصری).
سوزنی نیز در اشعار زیر چنین از او نام می برد:
بیچاره سوزنی که بسودای غازییی
شد همچو خسروانی خسران زده تنش
چون خسروانی از غم غازی نحیف شد
زانگونه سوزنی که ندانی ز سوزنش
ای کاش خسروانی بودی در این زمان
تا بودی آستان خداوند مسکنش.
سوزنی
لغت نامه دهخدا