لته پاره لته پاره قطعه جامه کهنه: همه چیزها گویی لته پاره چندی اند بر روی دریای بیکران فرهنگ لغت هوشیار
آتش پاره آتش پاره شَرارِه، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، جَذوِه، آییژ، اَبیز، ضَرَمِه، ایژَک، آلاوِه، لَخشِه، لَخچِه، اَخگَر، سَیَنجُر، خُدرِه، جَرَقّه، جَمر، جَمَرِه، بِلک، ژابیژکنایه از زرنگ، چابککنایه از موذی، کودک شریر فرهنگ فارسی عمید
کاه پاره کاه پاره ریزه کاه: (چند گویی که مهر از و بر دار خویشتن را بصبرده تسکین ک {} کهربا را بکوی تا نبرد چه کند کاه پاره تسکین) (سعدی) فرهنگ لغت هوشیار
لعل پاره لعل پاره تکه ای از لعل قطعه ای لعل: سنگی بچند سال شود لعل پاره ای زنهار تا بیک نفسش نشکنی بسنگ. (سعدی لغ) فرهنگ لغت هوشیار