جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گنج بخش

گنج بخش

گنج بخش
کسی که گنج بخشد: آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند. (مسعود سعد)، سخاوتمند سخی جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار

گنج بخش

گنج بخش
کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. (آنندراج از بهار عجم). سخی. کریم. مسرف. خراج. (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد:
از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش
از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار.
فرخی.
خنیده به کلک و ستوده به تیر
بدین گنج بخش و بدان شهرگیر.
اسدی.
آن شاه گنج بخش که از بیم جود او
در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند.
مسعودسعد.
گر ز کف گنج بخشش سایه افتد بر زمین
در زمین افتد ز بذل گنج قارون اهتزاز.
سوزنی.
گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو
بر سه گنج شایگان خواهم گزید.
خاقانی.
چو شمشیر گیرد بود چون درخش
چو می بر کف آرد شود گنج بخش.
نظامی
لغت نامه دهخدا

گنه بخش

گنه بخش
گناه بخش: توانا و دانا به هر بودنی گنه بخش بسیار بخشودنی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

گنج بخشی

گنج بخشی
بخشیدن گنج و خواسته. دادن گنج مردمان را:
شبی کو گنج بخشی را دهد داد
کلاه گنج قارون را برد باد.
نظامی.
ز نام آوران گوی دولت ربود
که در گنج بخشی نظیرش نبود.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

گنه بخش

گنه بخش
آمرزنده. غفار. غفور. گنه بخشای:
توانا و دانا به هر بودنی
گنه بخش بسیاربخشودنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

تاج بخش

تاج بخش
بخشنده تاج پادشاهی، رساننده کسی به پادشاهی، از القاب رستم پهلوان شاهنامه
تاج بخش
فرهنگ نامهای ایرانی