جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گردون شناس

گردون شناس

گردون شناس
منجم. ستاره شناس. آگاه به امور آسمان و کاینات و جو:
همیدون دور گردون زین قیاس است
شناسد هرکه او گردون شناس است.
نظامی
لغت نامه دهخدا

گردون شکاف

گردون شکاف
شکافندۀ آسمان، آنکه فضا را بشکافد و به آسمان برسد، کنایه از آنچه صدایش به آسمان برسد، برای مِثال ز غرّیدن کوس گردون شکاف / زمین را در افکند پیچش به ناف (نظامی - لغت نامه - گردون شکاف)
گردون شکاف
فرهنگ فارسی عمید

گردون شکاف

گردون شکاف
آنکه گردون را بشکافد، بانگ شیپور که باسمان رسد: زغریدن کوس گردون شکاف زمین را در افکند پیچش بناف. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

گردون شتاب

گردون شتاب
تندرو سریع السیر: من آن باد رفتار گردون شتاب زبهر شما دوش کردم کباب. (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار

گردون پناه

گردون پناه
آنکه گردون بدو پناه می برد: پادشاه ملک پرور داور گردون پناه سایه یزدان شکوه سلطنت دل شادشاه. (سلمان)
فرهنگ لغت هوشیار

گردون شکاف

گردون شکاف
چیزی که گردون را بشکافد، و این ادعاست. (آنندراج) ، بانگ شیپوری که گردون را بشکافد. (ناظم الاطباء) :
ز غریدن کوس گردون شکاف
زمین را درافکند پیچش به ناف.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

گردون شتاب

گردون شتاب
کنایه از تندرو. سریعالسیر:
من آن بادرفتار گردون شتاب
ز بهر شما دوش کردم کباب.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا