معنی کارکیایی - فرهنگ فارسی عمید
معنی کارکیایی
- کارکیایی
- سروری، پادشاهی، برای مثال طاقت آن کارکیایی نداشت / کز غم کار تو رهایی نداشت (نظامی۷ - ۴۹)
تصویر کارکیایی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با کارکیایی
کارکیایی
- کارکیایی
- کارکیائی، امیری و پادشاهی و کارفرمائی، (آنندراج) :
ورنه سر کارکیایی نداشت
وز غم کار تو رهایی نداشت،
نظامی (ص 71)
لغت نامه دهخدا
کارکیایی
- کارکیایی
- عمل و شغل مهتری. سروری و سلطنت:
سر فروبردیم تا بر سروران سرور شویم
چاکری کردیم تا کار کیایی یافتیم.
سنائی
لغت نامه دهخدا
کار کیایی
- کار کیایی
- خداوندی کار کار فرمایی، حکومت امارت (در گیلان و مازندارن)، پادشاهی
فرهنگ لغت هوشیار