جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قفا خوردن

قفا خوردن

قفا خوردن
پی گردنی خوردن. پس گردنی خوردن. ضرب دیدن. آسیب دیدن:
گدائی که از پادشه خواست دخت
قفا خورد و سودای بیهوده پخت.
سعدی.
از آن تیره دل مردصافی درون
قفا خورد و سر برنکرد از سکون.
سعدی.
دگر هرکه بربط گرفتی به کف
قفا خوردی از دست مردم چو دف.
سعدی.
به خردی بخورد از بزرگان قفا
خدا دادش اندر بزرگی صفا.
سعدی.
قفا خورند و ملامت کشند و خوش باشند
شب فراق به امّید بامدادوصال.
سعدی
لغت نامه دهخدا

صفا آوردن

صفا آوردن
شادی آوردن ایجاد صفا کردن، با مقدم خود صاحبخانه و مجلسیان را شاد کردن: صفا آوردید
فرهنگ لغت هوشیار

قاچ خوردن

قاچ خوردن
ترک برداشتن تراک خوردن ترک برداشتن شکاف برداشتن
قاچ خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

قسم خوردن

قسم خوردن
سوگندخوردن سوگند یاد کردن: هزار بار قسم خورده ام که نام ترا بلب نیارم اما قسم بنام تو بود. (میر فصیحی)
فرهنگ لغت هوشیار

قفا خاریدن

قفا خاریدن
خارش دادن پشت: باستان تو دعوی عرش هم پست است بناخن مه نو چرخ گو قفا میخار، شرمنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار