جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عین الثور

عین الثور

عین الثور
قسمی بابونه که آنرابابونه زردنیز گویند و بفارسی گاو چشم نامیده می شود بابونه رنگ
فرهنگ لغت هوشیار

عین الثور

عین الثور
ستاره ای است که آن را دَبَران نیز گویند. اگر کسی به وقت طلوع آن را ببیند کور شود. و آن ستاره برج ثور را بجای چشم واقع شده است. (آنندراج) (غیاث اللغات). و رجوع به دبران شود
لغت نامه دهخدا

عین الثمر

عین الثمر
شهری است نزدیک انبار در غرب کوفه، و به نزدیکی آن جایگاهی است بنام شَفاثا که از هر دو شهر مذکور خرما و قسب به سایر بلاد صادر میگردد. عین الثمر در کنار بیابان واقع است و شهری است قدیمی که مسلمانان در عهد خلیفۀاول بسال 12 هجری آن را به دست خالد بن ولید فتح کردند و چون این فتح به زور بود لذا مردان شهر کشته شدند و زنان آنها به اسارت رفتند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

عین القطر

عین القطر
روغنی سیاه و بدبو، قطران، مادۀ روغنی بدبو از مشتقات نفت
عین القطر
فرهنگ فارسی عمید

عین البقر

عین البقر
گل مینا، نوعی گُل که قسمت وسط آن زرد رنگ و به شکل قرص است و اطرافش گُلبرگ های سفید یا آبی کم رنگ دارد
عین البقر
فرهنگ فارسی عمید

عین القطر

عین القطر
ناب کتران روغنی بد بوی و سیاه که بر شتر گر مالند، چشمه گوگرد روغن سیاه بدبویی است که برشتران گر مالند قطران: هیکلی که صخر الجن از طلعتش برمیدی و عین القطراز تغلش بگندیدی
فرهنگ لغت هوشیار

عین القطر

عین القطر
نام روغنی سیاه و بدبو که بر شتران خارش دار مالند. و بعضی گویند چشمۀگوگرد است. و بمعنی مس گداخته نیز. و گویند که چشمۀ مس گداخته است که حق تعالی برای سلیمان علیه السلام روان کرده بود. و نوشته اند که عین القطر روغنی است سیاه که بوی گنده دارد و بر شتران گَرگین مالند. و نیز نوشته اند که عین بمعنی چشمه و قطر مخفف قطران که بمعنی روغن درخت چیر است. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : و اَسَلْنا له عین القطر (قرآن 12/34) ، و جاری کردیم برای او چشمۀ مس گداخته. اما روی گداخته را به تازی، که روان بود عین القطر خوانند و ایزد سبحانه و تعالی این چشمۀ روی کسی را نداده مگر سلیمان را. (ترجمه طبری بلعمی). بدهیکلی که صخر جنی از طلعت او برمیدی و عین القطر از بوی بغلش بگندیدی. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا

عین السنور

عین السنور
ابوریحان بیرونی گوید که کندی، عین السنور را جزء مسبوکات و فلزات ذکرکرده و آن را بنفش رنگ (فرفیریهاللون) دانسته است. رجوع به الجماهر فی معرفه الجواهر بیرونی ص 228 شود
لغت نامه دهخدا