معنی صورت بندی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با صورت بندی
صورت بندی
- صورت بندی
- نگار بندی، رده بندی صورت کشی نقاشی، به صورتهای مختلف در آوردن سربازان برای عملیات جنگی (مثلث مثلث عکس پله به راست پله به چپ خطوط مستقیم خطوط موازی)
فرهنگ لغت هوشیار
صورت بند
- صورت بند
- مصوِّر. نقاش:
منظری بود بسی کشیده بلند
چشم بند هزار صورت بند.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
صورت بینی
- صورت بینی
- عمل صورت بین. ظاهربینی. به ظاهر نگریستن. مقابل معنی بینی. رجوع به صورت بین شود
لغت نامه دهخدا
صورت بازی
- صورت بازی
- صورت خود را به وضع و شکل دیگری ساختن، بهندی بهروپ گویند. (غیاث اللغات). عمل صورت باز. رجوع به صورت باز شود
لغت نامه دهخدا
کرت بندی
- کرت بندی
- تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتها تقریبا متساوی
فرهنگ لغت هوشیار
کرت بندی
- کرت بندی
- تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمت های تقریباً مساوی
فرهنگ فارسی معین