معنی جادوسخن جادوسخن دارای سخن فصیح، برای مثال هرچه وجود است ز نو تا کهن / فتنه شود بر من جادوسخن (نظامی۱ - ۲۴) تصویر جادوسخن فرهنگ فارسی عمید
جادوسخنی جادوسخنی فصاحت، فصیح بودن، زبان آور بودن، روان بودن سخن، تیززبانی، زبان آوری، روانی کلام، در ادبیات در فن بدیع خالی بودن کلام از ضعف تالیف، تنافر و تعقید لفظی و معنوی فرهنگ فارسی عمید
قادرسخن قادرسخن چیره گفتار. سخنگو. گشاده زبان: چنان قادرسخن شد در معانی که بحری گشت در گوهرفشانی. نظامی لغت نامه دهخدا
جادوزن جادوزن زن جادوگر، زن افسونگرآنکه سِحر و جادو به کار ببرد، آنکه سِحر و جادو را از کار بیندازد و باطل کند فرهنگ فارسی عمید