جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آب نورد

آب نورد

آب نورد
ملاح. دریانورد:
خلیل آتش کوبی کلیم آب نورد
چه باک داری در کارزار ازآتش و آب.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

آب آورد

آب آورد
آن چیز که آب آنرا بیاورد آب آورد، خاشاک و جز آن که دریا یا رود یا سیل با خود آورد. یا چشم آب. چشمی که به بیماری آب مبتلا باشد
فرهنگ لغت هوشیار

آب آورد

آب آورد
آب آورده. خاشاک و جز آن که دریا یا رود و یا سیل با خود آرد و آن را عرب جفاء (صراح) و جفال و حمیل گویند
لغت نامه دهخدا

آب خوردن

آب خوردن
آب نوشیدن آشامیدن آب. یا در یک آب خوردن، در یک لحظه در مدتی بسیار کوتاه. یا مثلظب خوردن، بسیار سهل خیلی آسان
فرهنگ لغت هوشیار

آبشخورد

آبشخورد
جایی از رود یا نهر یا حوض که از آن آب توان برداشت و خورد آبشخوار مشرب منهل آبخور، ظرف آبخوری، منزل مقام موطن، نصیب قسمت، سرنوشت
فرهنگ لغت هوشیار

آب غوره

آب غوره
عصاره ای که از غوره انگور گیرند و کنایه از اشک ریختن
آب غوره
فرهنگ لغت هوشیار