جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اسفزاری

اسفزاری

اسفزاری
منسوب به اسفزار، شهری بین هرات و سجستان. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

اسفزاری

اسفزاری
خواجه امام الدین بن قاضی خان بن خواجه پادشاه خان، از شاعران فارسی گوی هندوستان بود و در اوایل قرن سیزدهم میزیست و شاگرد میرزامحمدحسن قتیل بود. رساله ای منظوم از او باقی است که مطلعش این است:
پس از حمد خدا نعت پیمبر
ز بعد مدح شاه عدل گستر.
وی در کانپور بدست یکی از ملازمان تاج الدین حسین خان بقتل رسید. رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 36 و الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 93-94 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1032 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا

اسفزار

اسفزار
شهری از نواحی سیستان از جهت هرات و بدان منسوبست ابوالقاسم منصور بن احمد بن الفضل بن نصر بن عصام الاسفزاری المنهاجی. (معجم البلدان). اسفزار شهری وسط است وچند پاره دیه توابع دارد و باغستان بسیار و میوه و انگور و انار آن فراوان باشد و در صورالاقالیم گوید اهل آنجا سنی شافعی مذهب اند و در دین متعصب. (نزهه القلوب چ بریل 1331 هجری قمری مقالۀ 3 ص 152 و 178). در زمان سلجوقیان این قصبه سمت مرکز ایالتی را داشت و شهاب الدین غوری، برادرزادۀ خود غیاث الدین محمود را بولایت این ناحیت منصوب ساخته بود و مسقطالرأس بعض مشاهیر است. (قاموس الاعلام ترکی). از توابع شهر هرات است، بیست پاره قریۀ آباد دارد و مسکن جماعت ابدالی ازقوم افاغنه است. (انجمن آرای ناصری). رجوع بتاریخ بیهقی چ ادیب ص 120 و فهرست لباب الالباب ج 1 و فهرست تاریخ سیستان و فهرست ذیل جامع التواریخ رشیدی و فهرست ترجمه تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 195، 197 و فهرست تاریخ مغول ص 367، 377، 378 و رجوع به اسبزار شود
لغت نامه دهخدا

استزاره

استزاره
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
استزاره
فرهنگ لغت هوشیار

استزارت

استزارت
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
استزارت
فرهنگ لغت هوشیار

استواری

استواری
محکمی، استحکام، محکم کاری، در امور نظامی درجۀ استوار داشتن. استوار، استقامت، ثبات، پایداری، اطمینان
استواری
فرهنگ فارسی عمید