جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با یقظان

یقظان

یقظان
بیدار. (منتهی الارب) (دهار) (غیاث) (آنندراج) ، هوشیار. ج، یَقاظی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج). باهوش. هشیار. یَقِظ. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یقظ شود.
- ابویقظان، خروس. (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- ، خر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

قیظان

قیظان
مخلافی است به یمن و آن را مخلاف قیظان نامند و آن نزدیک به ذی جبله است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

یقطان

یقطان
پدر عرب یمن. (از منتهی الارب). در لغت به معنی کوچک شونده است و آن از نسل سام و رئیس بنی یقطان بود که قبایل عربند. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به یقطن بن عامر شود. برخی از مورخان عرب، قحطان را معرب یقطان مذکور در تورات می دانند. (تاریخ اسلام ص 22)
لغت نامه دهخدا

یقطان

یقطان
سنگی متحرک است. خفقان دل و ارتعاش و استرخا را مفید است. (نزهه القلوب). به لغت رومی نوعی از سنگ و آن هر جا باشد خودبه خود حرکت کند و چون دست کسی بر آن رسد ساکن گردد. گویند علت یرقان و استرخای اعضا را برطرف کند و هرکه با خود دارد هیچ چیز را فراموش نکند. (برهان)
لغت نامه دهخدا