معنی نخستین - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نخستین
نخستین
- نخستین
- ده کوچکی است از دهستان هنزا در بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نخستینه
- نخستینه
- نخستین اولین: سکندربفرمودکارندساز برندش بجای نخستینه باز. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
نسختین
- نسختین
- تثنیه نسخت (نسخه) درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
نخستینه
- نخستینه
- نخستین. اولی. اولیه:
سکندر بفرمود کآرند ساز
برندش به جای نخستینه باز.
نظامی
لغت نامه دهخدا