جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با معتق

معتق

معتق
آزاد شده برده آزاد شده کهنه دیرینه سالینه آزاد شده (بنده)
معتق
فرهنگ لغت هوشیار

معتق

معتق
آزادکننده بنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتاق شود
لغت نامه دهخدا

معتق

معتق
کهنه و دیرینه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) :
با بخت جوان زیاد و با شادی
تا بوی بود می معتق را.
قطران (دیوان چ محمد نخجوانی ص 13).
و رجوع به تعتیق و معتقه شود
لغت نامه دهخدا

معتق

معتق
عبد معتق، بندۀ آزاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آزادکرده. آزاده شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) :
با کفش نامستحق و مستحق
معتقان رحمت اند از بند رق.
مولوی.
و رجوع به اعتاق شود
لغت نامه دهخدا

معلق

معلق
آویخته شده، آویزان
معلق زدن: از زمین به هوا جستن و چرخ خوردن به طوری که سر به طرف زمین آید و به سرعت راست شود
معلق
فرهنگ فارسی عمید