جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فنوده

فنوده

فنوده
فریفته شده و غره گردیده، آرام گرفته. (برهان). غنوده. رجوع به غنوده شود
لغت نامه دهخدا

فنودن

فنودن
فریفته شدن، مغرور شدن، برای مِثال بفنود تنم بر درم و آب و زمین / دل بر خرد و علم و به دانش بفنود (رودکی - ۵۱۵)
فنودن
فرهنگ فارسی عمید

فروده

فروده
بریان کرده برشته گردیده، چوبی که در پس در خانه اندازند
فروده
فرهنگ لغت هوشیار

فروده

فروده
بریان کرده، برشته گردیده، چوبی که در پس درِ خانه اندازند
فروده
فرهنگ فارسی معین