معنی فرجمند - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با فرجمند
فرجمند
فرجمند
ارجمند که صاحب و خداوند قدرو مرتبه باشد، زیبایی. (برهان). زیبا (به صورت صفت) درست است زیرا موضوع لغت هم صفت است
لغت نامه دهخدا
فرهمند
فرهمند
باشکوه، با شان و شوکت، کنایه از دانا، هوشمند، برای مِثال فرهمندی را به دل در جای ده / سود کی داردت شخصی فرهمند (ناصرخسرو - مجمع الفرس - فرهمند)
فرهنگ فارسی عمید
ارجمند
ارجمند
با ارزش، گران بها، صاحب قدر و قیمت، عزیز، گرامی، بزرگوار، برای مِثال ببینیم تا این سپهر بلند / که را خوار دارد که را ارجمند (فردوسی - ۴/۲۰۰) ، مهم، شاخص، عالی، لایق، درخور
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.