معنی غرده - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با غرده
غرده
- غرده
- گردونه چوبین عراده: ز خواب جستن و گفتن زهی مبارک رز که خمره خمره از او می کشند بر غرده. (سوزنی جهانگیری)
فرهنگ لغت هوشیار
غرده
- غرده
- جَمعِ واژۀ غَرد و غِرد و غَرده و غِرده و غَرادو غَراده و غَرَد. نوعی از قارچ. (از اقرب الموارد). غِراد. (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
غرده
- غرده
- گوشت گردی که در اعضاء ظاهر شود و در ترکی اورد گویند. (از فرهنگ شعوری). آماس و ورم. گره گوشت وپوست و غده. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف غده است
لغت نامه دهخدا
غرده
- غرده
- ارابه و گردون چوبی. (برهان قاطع) (آنندراج). لغتی درعراده (آلت جنگی خردتر از منجنیق). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). غرده، ارابه باشد، یعنی گردون چوبی. (جهانگیری). عرابه. عرابۀ چوبین. گردونه:
ز خواب جستی و گفتی زهی مبارک رز
که خمره خمره ازو می کشند بر غرده.
سوزنی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
غرده
- غرده
- نوعی از سماروغ. (منتهی الارب). غَراد. غَراده. غَرد. غَرده. غَرَد. ج، غِرَدَه، غِراد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا