جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با طلایه داری

طلایه دار

طلایه دار
پیشاهنگ، جلودار، سردسته، فرماندهِ طلایه، رئیس جلوداران سپاه، برای مِثال هنوز میر خراسان به راه بود که بود / طلایه دار برآورده زآن سپاه دمار (فرخی - ۵۲)، دیده بان
طلایه دار
فرهنگ فارسی عمید

طلایه دار

طلایه دار
سر پیشسپاه، پیشسپاهی امیر طلایه رئیس جلو داران فرمانده مقدمه سپاه، هر یک از افراد طلایه. دیده بان
فرهنگ لغت هوشیار

طلایه دار

طلایه دار
فرمانده مقدمه سپاه، رییس جلوداران، هر یک از افراد طلایه
طلایه دار
فرهنگ فارسی معین

طلایه دار

طلایه دار
دیده بان:
هنوز میر خراسان به راه بود که بود
طلایه دار برآورده زان سپاه دمار.
فرخی.
طلایه دار لشکر گر نشد لاله چرا زینسان
نشیند هر گلی بر دشت و او بر کوهسار آید.
فرخی.
آری هرآنگهی که سپاهی شود به رزم
ز اول به چند روز بیاید طلایه دار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا