جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خوش رنگ

خوب رنگ

خوب رنگ
خوش رنگ. (ناظم الاطباء). نیکورنگ. آنچه رنگ خوب دارد:
فرودآمد از شولک خوب رنگ
بریش خود اندر زده هر دو چنگ.
دقیقی.
بدانگه بدی آتش خوب رنگ
چو مر تازیان راست محراب سنگ.
فردوسی.
چو مر تازیان راست محراب سنگ
بدان دور بد آتش خوبرنگ.
فردوسی.
چون بزادم رستم از زندان تنگ
در جهانی خوش سرایی خوب رنگ.
مولوی
لغت نامه دهخدا

خوشرنگ

خوشرنگ
آنچه که رنگش نیکو باشد، هر چه که دارای ظاهری آراسته و مطبوع باشد
خوشرنگ
فرهنگ لغت هوشیار

خوشرنگ

خوشرنگ
هر چیز که دارای رنگ و رونق نیکو و مطبوعی باشد. (ناظم الاطباء) :
نخلستانی است خوب و خوشرنگ
در هم شده همچو بیشۀ تنگ.
نظامی.
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت.
حافظ
لغت نامه دهخدا

خوش رگ

خوش رگ
به کنایه بدرگ و بداصل. بدجنس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا