جدول جو
جدول جو

معنی بی تمیز

بی تمیز
نادان، بی خرد، برای مثال اوفتاده ست در جهان بسیار / بی تمیز ارجمند و عاقل خوار (سعدی - ۸۴)
تصویری از بی تمیز
تصویر بی تمیز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بی تمیز

بی تمیز

بی تمیز
بی بصیرت. بی دانش. که نیک از بد نداند. که خیر از شر نشناسد. بی عقل. بی خرد:
دینت را با عالم حسی بمیزان برکشند
بی تمیزان کار دین بی کیل و بی میزان کنند.
ناصرخسرو.
مردم بی تمیز با هشیار
بمثل چون پشیز و دینارند.
ناصرخسرو.
پسری داشت احمق و جاهل و بی تمیز و غافل. (سندبادنامه ص 114).
مسکین خر اگرچه بی تمیز است
چون بار همی برد عزیز است.
سعدی.
اوفتاده ست در جهان بسیار
بی تمیز ارجمند و عاقل خوار.
سعدی.
و رجوع به تمیز شود.
لغت نامه دهخدا

بیستمین

بیستمین
منسوب به بیستم، آن که یا آن چه در مرتبه بیست باشد
بیستمین
فرهنگ فارسی معین