معنی افشره گر - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با افشره گر
افشره گر
- افشره گر
- عصار. (ضیاء). روغن گیر و عصار را گویند. (هفت قلزم). آنکه شربت افشره میگیرد. کسی که شیره وعصارۀ میوه و نبات میگیرد. و رجوع به افشره شود
لغت نامه دهخدا
افشرده گر
- افشرده گر
- عصار. (آنندراج) (اوبهی) (لغت فرس اسدی). عصاره و شیره گیر. (فرهنگ شعوری). روغن گر. روغن گیر. (یادداشت مؤلف). و رجوع به افشره و افشره گر شود
لغت نامه دهخدا
اره گر
- اره گر
- که ارّه سازد. صانع ارّه. (آنندراج) :
زند ارّه گر چون دم از کار خویش
ز سین سیادت نهد ارّه پیش.
ملاطغرا
لغت نامه دهخدا