جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستنکف

مستنکف

مستنکف
سر باز زننده و خودداری کننده از انجام کاری، کسی که از رؤیت احضاریه یا حکم قرار دادگاه خودداری کند
مستنکف
فرهنگ فارسی معین

مستنکف

مستنکف
استکبارکننده و متکبر. (از اقرب الموارد) ، امتناع کننده از روی ابا و استکبار. (از اقرب الموارد). ممتنع. آبی. نه گوینده. و رجوع به استنکاف شود
لغت نامه دهخدا

مستنکر

مستنکر
نا شناخته، زشت نا شناسنده، شناسایی خواه 1 زشت ناپسند مکروه: مسلمانان، مسلمانان، بترسید ازگرفت حق که چون بگرفت پیش آرد هزاران کار مستنکر 0 (حسن غزنوی) توضیح در دیوان سید حسن غزنوی 0 مد: 83 مشکلتر آمده، 0 ناشناخته ناشناس 0 ناشناسنده، پرسنده چیزی که نمیداند، جمع مستنکرین
فرهنگ لغت هوشیار

مستوکف

مستوکف
آنکه در غسل بقدری آب میریزد که چکیده می شود. (از منتهی الارب). و رجوع به استیکاف شود
لغت نامه دهخدا

مستنکه

مستنکه
شنوندۀ بوی دهان. و ’هه’ کردن فرماینده کسی را، تا معلوم شود که آیا شراب نوشیده است یا خیر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به استنکاه شود
لغت نامه دهخدا