معنی بر جا داشتن - فرهنگ فارسی عمید
معنی بر جا داشتن
بر جا داشتن
برقرار ساختن، برای مثال همان عهد دیرینه برجای داشت / عمل های پیشینه برپای داشت (نظامی۵ - ۷۸۳)
تصویر بر جا داشتن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بر جا داشتن
برپا داشتن
برپا داشتن
ثابت کردن برقرار ساختن، نصب کردن ایستاده کردن، اقامه کردن (نماز) انجام دادن، منعقد کردن (مجلس جشن و شادمانی)
فرهنگ لغت هوشیار
بروا داشتن
بروا داشتن
روا داشتن. جایز داشتن: اگر جایز باشد که بروا دارند که طلحه و زبیر در حالت نزع از عداوت و خصومت علی توبه کردند و نجات یافتند سپس... (کتاب النقض ص 481). رجوع به روا داشتن شود
لغت نامه دهخدا
برپا داشتن
برپا داشتن
آباد ساختن، آبادان کردن، برافراشتن، نصب کردن، بر پا کردن، برقرار کردن، اقامه کردن، انجام دادن، مجلس کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.