معنی بر جا داشتن بر جا داشتن برقرار ساختن، برای مثال همان عهد دیرینه برجای داشت / عمل های پیشینه برپای داشت (نظامی۵ - ۷۸۳) تصویر بر جا داشتن فرهنگ فارسی عمید