جدول جو
جدول جو

معنی ازارپا

ازارپا
شلوار، تنبان، برای مثال چون کبک آنکه موزه ندارد هرآینه / در پای می کشد چو کبوتر ازارپای (کمال الدین اسماعیل - ۱۲۲)
تصویری از ازارپا
تصویر ازارپا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ازارپا

ازارپا

ازارپا
ازارپای. آنچه در پا کنند چون شلوار و تنبان. (رشیدی) (سروری). شلوار و تنبان. (برهان) : گفت زود بدوزید پیراهن و ازارپای صوفیان. (اسرار التوحید ص 95). اَوسطش (اوسط چیزی که بزن دهند) سه جامه باشد: پیراهن و ازارپای و مقنع. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
چون گل درد ز جود تو پیراهن حریر
دریا چو سرو آنکه ندارد ازارپا.
کمال اسماعیل.
چون کبک آنکه موزه ندارد هرآینه
در پای میکشد چو کبوتر ازارپای.
کمال اسماعیل.
و مؤلف آنندراج گوید: باید دانست چنانکه دستار مخصوص است بسر همچنین اِزار مخصوص است بپای پس احتیاج نماند باینکه مضاف کنند بسوی پا و سرمگر آنگاه که زیادت تصریح منظور باشد و اینکه بفک اضافه هم آمده از جهت کثرت استعمال است
لغت نامه دهخدا

هزارپا

هزارپا
جانوری که ازشاخه بندپاییان که رده خاصی رابوجوردمی آورد. این جانور دارای بدنی دراز است که ازعده زیادی قطعات پهلوی هم ساخته شده وچون اینقطعات کاملا شبیه به یکدیگرند بشخیص سینه وشکم ممکن نیست عده قطعات بدن این جانور در گونه های مختلف خیلی متغیراستو ممکنست تا 200 عدد برسد وبرروی هریک ازاین قطعات یک یادوزوج پاواقع است. سرحیوان دارای 5 زوج زائده است یعنی یک زوج شاخک که درجلودهان است وچهارزوج زائده های دهانی (یکزوج لب فوقانی بالابر که آنرادومین زوج شاخک ها میدانند ویک زوج ماندیبول ودوزوج آرواره) درهزارپایان گوشت خوار اولین زوج پاهای سینه ای مجاوردهانقراردارد ومانندپاهای آرواره ای عمل میکندوباین جهت هرکدام بقلاب خمیده ای ختم شده که با یک غده سمی ارتباط دارد معمولا هزارپایانی که علفخوارند هرقطعه ازبدنشان دارای دوزوج پا میباشندوهزارپایان گوشتخوار درهرقطعه ازبدنشان داراییک زوج پامیباشند، هزارپایه سدپا سدپایه، گوش خزک: (دست و پا بریدهایهزارپایی رابکشت)
فرهنگ لغت هوشیار

هزارپا

هزارپا
جانوری از شاخه بند پایان، دارای بدنی دراز با پاهای متعدد
هزارپا
فرهنگ فارسی معین

هزارپا

هزارپا
حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، سَدپایِه، پُرپایِه، سَدپا، گوش خَز، گوش خَزَک
هزارپا
فرهنگ فارسی عمید

هزارپا

هزارپا
حیوانی از حشرات الارض بسیار باریک و بلند به طول یک انگشت و تنه آن گره دار مانند ریسمان که گرههای متصل به هم داشته باشد و بر سرش دو شاخ باریک است و بیست ودو پای باریک از دم تا سر آن، و اگر کسی را بگزد کوبیدۀ خودش را بر زخم گذارند علاج سمیت و درد او را کند. (انجمن آرا). گوش خزک. ذوالاربعهوالاربعین. سقولوفندریا. سدپایه. گوش خز. گوش خارک. ابوسبعوسبعین. ابواربعواربعین. (از یادداشتهای مؤلف) : دست وپابریده ای هزارپایی بکشت. (گلستان).
- هزارپادوزی، نوعی دوختن. (یادداشت به خط مؤلف). نوعی طراز و زینت حاشیۀ جامه و جز آن. رجوع به هزارپای و هزارپایه شود
لغت نامه دهخدا

ازالیا

ازالیا
لاتینی خشکرو درختچه ای است از تیره خلنگ ها که گل های آن به رنگهای گوناگون دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار

چهارپا

چهارپا
هر حیوانی که با چهارپا شامل دو دست و دو پا راه می رود، بیشتر به اسب، الاغ، قاطر و شتر اطلاق می شود
چهارپا
فرهنگ فارسی عمید