جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نفرین گر

آفرین گر

آفرین گر
آفرین خوان. آفرین گوی:
نهاد آن روی خون آلود بر خاک
اَبَر شاه آفرینگر، با دل پاک.
(ویس و رامین).
جوان و پیر سزد آفرین گر تو که تو
بسال و بخت جوانی بعقل و دانش پیر.
معزی
لغت نامه دهخدا

آفرین گل

آفرین گل
گل تحسین برانگیز، کنایه از دختر بسیار زیبا، مرکب از آفرین (واژه تحسین) + گل
آفرین گل
فرهنگ نامهای ایرانی

نعلین گر

نعلین گر
آنکه نعلین سازد. حذاء. خَصّاف. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

فریه گر

فریه گر
لعنت کننده. نفرین کننده. کسانی که در جنگ از دور به سپاه دشمن دشنام دهند و آنهارا به خشم آرند: سپهسالاری وی ابوالحسن حاجب داشت و فریه گران بر باره شدند. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا