جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستفرغ

مستفرغ

مستفرغ
نعت فاعلی از استفراغ. تهی نمایندۀ معده از افزونیها. (از منتهی الارب). قی کننده. (از اقرب الموارد). آنکه قی می آورد. (ناظم الاطباء). شکوفه کننده، آنکه نهایت کوشش و جهد خود برای انجام کاری به کار برد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مستفرغ

مستفرغ
جای خالی کردن چیزها: مهندس کارخانه ایجاد و ابداع چون نهال پلید او را مستفرغ فضالات قاذورات فساد و مستودع اخلاط... (جهانگشای جوینی). و رجوع به استفراغ شود
لغت نامه دهخدا

مستفره

مستفره
نعت فاعلی از استفراه. آنکه یابوی گرامی و اعلی بدست می آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به استفراه شود
لغت نامه دهخدا

مستفرغه

مستفرغه
تأنیث مستفرغ. رجوع به مستفرغ شود، ناقۀ بسیارشیر، اسب تیزرو که از تک و دو خود چیزی باقی نگذاشته باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مستفرع

مستفرع
نعت فاعلی از استفراع. آغازکننده سخن یا چیزی را. (از اقرب الموارد). رجوع به استفراع شود
لغت نامه دهخدا

مستفرد

مستفرد
نعت فاعلی از استفراد. کسی که در چیزی فرد و بی نظیر باشد. (از اقرب الموارد) ، آنکه کاری را به تنهایی انجام دهد. (از اقرب الموارد). رجوع به استفراد شود
لغت نامه دهخدا

مستفرخ

مستفرخ
نعت فاعلی از استفراخ. بیرون آوردن دارنده جهت چوزه. (از منتهی الارب). کبوتری که جهت چوزۀ خود جامی گیرد. (ناظم الاطباء). کسی که کبوتر را برای جوجه ها بگیرد. (از اقرب الموارد). رجوع به استفراخ شود
لغت نامه دهخدا

متفرغ

متفرغ
فارغ از شغل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پردازنده از کاری و فراغت کننده خود رابجهت کاری. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تفرغ شود، خالی و تهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا