معنی گوشت تلخ - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گوشت تلخ
گوشت تلخ
- گوشت تلخ
- بد خلق بدادا: تمام هستی و شئون زندگانی وی با از دست دادن یک شوهر گوشت تلخ پر مدعا از بین رفته است
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت تلخ
- گوشت تلخ
- بداَدا. بدگوشت. (یادادشت مؤلف). نچسب. بدعنق. بدخلق
لغت نامه دهخدا
گوشت تلخی
- گوشت تلخی
- عمل گوشت تلخ. بداَدایی. بدگوشتی. (یادداشت مؤلف). نچسبی
لغت نامه دهخدا
گوشت آلو
- گوشت آلو
- پر گوشت فربه گوشت ناک: لیکن هر تنی این علاج بر نتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که بتازی لحیم گویند نه شحیم
فرهنگ لغت هوشیار