گریسنگ گریسنگ آواز بلبل، بانگ که قلندران و معرکه گیران به یک بار کشند. (برهان) (آنندراج) لغت نامه دهخدا
کریسنگ کریسنگ کوه و مغاک را گویند. (جهانگیری). رجوع به کریشنگ و کریج شود، آواز بلبل و بانگی که قلندران بیکبار کشند. (یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا
غریژنگ غریژنگ لَجَن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شودلَش، لوش، لَژَن، بَژَن، لَجَم، لَژَم، غَلیژَن، خَرّ، خَرد، خَره، خَلیش، کَیوغ فرهنگ فارسی عمید
گاوسنگ گاوسنگ گاویزَن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاواَندَرزا، جاویزَن، گاودارو، گاوزَهرَه، گاوزَهرَج فرهنگ فارسی عمید