جدول جو
جدول جو

معنی گرسنه چشم

گرسنه چشم
آزمند، حریص، برای مثال ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت / گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت (سعدی - لغت نامه - گرسنه چشم)
تصویری از گرسنه چشم
تصویر گرسنه چشم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گرسنه چشم

گرسنه چشم

گرسنه چشم
حریص آزمند: زمن مرنج چو بسیار بنگرم سویت گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت. (سعدی)، بخیل ممسک، گدا فقیر. یا گرسنه چشمان کنعان. برادران یوسف ع
فرهنگ لغت هوشیار

گرسنه چشم

گرسنه چشم
کنایه از بخیل و ممسک باشد. (برهان) (غیاث) (انجمن آرا). حریص:
مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم
کس چومن مرغ در حصار نکرد.
خاقانی.
ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت
گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت.
سعدی.
این گرسنه چشم بی ترحم
خود سیر نمیشود ز مردم.
سعدی.
ز گرم خوردن حلوای بوسه معذورم
گرسنه چشم نیارد از این نواله گذشت.
سنجر کاشی (از آنندراج).
، مردم فقیر و گدا. (برهان) (غیاث) (انجمن آرا) ، کنایه از مردمی هم هست که از قحط و غلا برآمده باشند. (برهان) :
این گرسنه چشمان که نگشتند ز تو سیر
خون باد هر آن لقمه که از خوان توگیرند.
باقر کاشی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

گرسنه چشمی

گرسنه چشمی
حرص آزمند: چون خوانچه کنی تاز سر گرسنه چشمی از خوانچه گردون نکنی زله گدایی. (خاقانی)، بخل امساک، فقر گدایی
فرهنگ لغت هوشیار

گرسنه چشمی

گرسنه چشمی
حرص و گدایی. (آنندراج) (غیاث) :
چون خوانچه کنی تا ز سر گرسنه چشمی
از خوانچۀ گردون نکنی زله گدایی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 442).
فغان که کاسۀ زرین بی نیازی را
گرسنه چشمی ما کاسۀ گدایی کرد.
صائب.
رجوع به گرسنه چشم شود
لغت نامه دهخدا

گردنه چشمه

گردنه چشمه
گردنه ای است در راه قم و سلطان آباد میان صالح آباد و ابراهیم آباد، واقع در 230700گزی تهران
لغت نامه دهخدا